گيلان خواستگاه كوچ و بلوچ: بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟ در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در سده های دوم و سوم نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و بلوچ ها نمی رود. پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند. کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشندة شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند راستینه ای در تاریخ باشد. بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده است. تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز. سخن من بر سر راه دوم است. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و بلندی های جنوبی کوه های تالش. تاریخنگار آذربایجانی مدداف نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به گونه ای بر آن است که بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان در دوسوی سپیدرود و کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز بازماندگان آنانند، بوده اند. هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست که می گوید « بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند. ضرب المثل دیگری میان تالش هاست بدین گونه که « آرام آواز نخوان بلوچی بخوان » یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند. هیچ نشانی بر زیستن بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرود در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در روزگاران بسیار دور دارد. گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین گیلان معنی تنومندی دارد مانند « بلوچه گو » که به معنی گاو تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام. ضرب المثلی در گیلکی هست بدین گونه که « بلوچ دونه او جور جورون چه خبره » یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل « بلوچی سپر نِخّی » یعنی لوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی بلوچ در جنگ داشته باشد. هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن از گروه های گوناگون مردم پسوند « زای » به کار می رود که همسان واژة « زّی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای بلوچی نیز همین معنی را دارد. افتخارات بلوچستان براي ايران: كوروش كبير، بنيانگذار امپراطوري هخامنشي در ايران آنها را تشويق كرد تا در ايالات شمالي ايران در نواحي همجوار درياي سياه يعني در كردستان ، ارمنستان و گيلان ساكن شوند، بلوچ ها مدت يك هزار سال در اين مناطق كوهستاني اقامت داشتند ، دست به سلاح بردند و به عنوان نخبگان سپاه امپراطوري هاي هخامنشي و ساساني خدمت كردند. به نوشته محمد سردار خان در عهد هخامنشيان ، كيانيان و ساسانيان، بلوچ ها ستون فقرات نيروهاي نظامي پادشاهان باستاني ايران بودند. در اواخر عهد ساساني و مقارن ظهور اسلام ، بلوچ ها از شمال و شمال غرب به جنوب ايران در كرمان مهاجرت كردند و تا حمله مغول در آنجا اقامت داشتند و پس از آن بارديگر به جانب شرق هجرت كرده و در مناطق كنوني ساكن شدند. قديمي ترين منبعي كه در آنجا اقامت داشتند و پس از آن بارديگر به جانب شرق هجرت كرده و در مناطق كنوني ساكن شدند . قديمي ترين منبعي كه در آن واژه بلوچ اشاره شده ، شاهنامه فردوسي اثر حماسي ـ ملي ايران است كه در قرن دهم ميلادي ـ چهارم هجري ـ به نظم درآمد . فردوسي جنگجويان بلوچ را به شجاعت و مردانگي ستوده است بازپس گيري خليج فارس از پرتغاليها و قلعه پرتغاليها: وقتي همٌل سردار نامدار بلوچ پس از نبردهاي ساحلي بسيار با متجاوزان به خليج فارس به دريا مي زند، ديگر در تاريخ خبري از او نيست، باقي صفحات تاريخ حدس و گمان است درسردار بلوچ در برابر فرمانده پرتغالي قرار مي گيرد و به خواست او مبني بر انتخاب يکي از زيبارويان پرتغالي تن در نمي دهد. فرمانده پرتغالي به همل مي گويد قايق کوچکت را رها کن و به کشتي بزرگ ما در،آ اينجا بساط عيش و عشرت برپاست. از ميان زيبارويان ما يکي را برگزين تا ما نسلي از تو داشته باشيم اما پاسخ همل نه است، نه يي هم به خاطر تفاوت دين و آيين و هم به خاطر وطن. او مي گويد من زنان سياه چشم وطنم را بيشتر دوست دارم. اين گوشه يي از حکايتي است که چندي پيش در يکي از برنامه هاي فرهنگي از يکي از چهره هاي برجسته هنري شنيدم و ترجمه اش را پرسيدم و بعد به ياد آوردم که امسال پانصدمين سال اشغال خليج فارس است و اين ترانه غمگين به بخشي از اين موضوع مي پردازد و از اتفاقي در پنج قرن پيش سخن مي گويد: رويدادي که سينه به سينه در هنر مردم بلوچ حفظ شده است و اينک به ما رسيده است تا بار ديگر به يادمان بياورد که براي حفظ اين سرزمين مردمانش چه رنج ها برده اند و بلوچها توانستند درياي شرق ايران را پس گرفته و قلعه پرتغاليهاكه به يادگاري باقي مانده است. سابقه تمدن انسانى در بلوچستان به عقيده دانشمندان براى يافتن پناهگاههاى انسان «پالئوليتيك» بايد در مثلث شيراز، مشهد، زاهدان و بخصوص در ناحيه بم و كوه آتشفشانى تفتان در بلوچستان به جستجو و بررسى پرداخت. در گذشته‏ ها پيوسته يك ارتباط واقعى بين تمدنهاى انسانى وجود داشته است. وجود آثار تمدنهاى باستانى در كنار رودهاى بزرگ مانند: فرات، كارون، دجله، نيل، سند و هيرمند ناشى از همين ارتباط است. رودهاى بمپور، سرباز، ماشكيل و لاديز در بلوچستان نيز از نواحى زيست ساكنان اوليه فلات ايران بوده است. امروزه آن تصور كه بلوچستان در نتيجه معجزه و بصورت افسانه‏اى در كره زمين سر در آورده، كم رنگ شده است چون با تحقيقات چندساله باستان شناسان سابقه مدنيت در اين سرزمين آشكار شده است. زيرا از ظروف سفالى بدست آمده در نواحى بمپور، خوراب و ... در بلوچستان كه مربوط به حجر مى‏باشند، وجود تمدن اوليه در اين سرزمين روشن مى‏شود. بنابه عقيده غالب باستان شناسان تمدن بلوچستان واسطه‏اى بين دو تمدن بزرگ سومر در غرب و هند در شرق بوده است. و نه تنها از آنها تأثير پذيرفته است بلكه بر آنها تأثير نيز گذاشته است. بلوچستان و ايران هر زمان كه توسط بيگانگان مورد هجوم واقع شده، دچار تفرقه و تجزيه شده است اما وحدت سياسى فلات ايران و انديشه وحدت ملى به عنوان عواملى بوده‏ اند كه نفوذ نيروهاى خارجى را به تحليل برده ‏اند. اداب و رسوم بلوچها: زندگي قوم بلوچ آميزه‌اي از مراسم، آيينها، عقايد و باورهايي است كه ريشه در سنتي ديرين دارند. به ندرت مراسم يا آييني مي‌توان يافت كه با موسيقي همراه نباشد. مراسم بلوچي در مجموع يا آيينهاي كيشي-مذهبي هستند و يا جشنها و اعياد را تشكيل مي‌دهند. عمده‌ترين آيينهاي كيشي-مذهبي عبارتند از: گواتي، مولود(مالد و پير پتز)، انواع زار، محفل دراويش صاحبان، مجالس ترحيم؛ و مهمترين جشنها عبارتند از: عروسي، زايمان، ختنه سوران، هامين(خرما چيني) و گندم چيني. به طور كلي اساس ملوديها بر مبناي شرايط و مراسم، به ويژه تحت مفاهيم متفاوتي تدوين شده اند. از جمله: ليكو و زهيروك: آوازهايي هستند كه در فراق بستگان نزديك مثل پدر، مادر، برادر، خواهر، و همچنين دوست و معشوق و حتي در دوري از وطن ارايه مي‌گردند. زهيروك در بدو امر فقط به وسيله زنان، در حين كارهاي روزمره خوانده مي‌شده است. اين نحوه اجرا امروز ديگر متداول نيست. فعلاً زهيروك به وسيله خوانندگان مرد و به همراهي سرود(قيچك) اجرا مي‌شود. كردي: مضمون متن كردي،‌ عينا ً‌مثل ليكو و زهيروك، مبين تاملات ناشي از هجران و فقران است. اين متن حاوي لهجه‌اي است كه در رودبار و منطقه بين ايرانشهر و كرمان متداول است. آواز كردي بيش از همه جا در ايرانشهر و بمپور رواج دارد. موتك(موتق): موتك به مراسم ترحيم اختصاص دارد. محتواي متن اين آواز شامل مناقب مرحوم بوده و تالم ناشي از مرگ را بيان مي‌كند. براين اساس موتك را مي‌توان نوعي مرثيه به حساب آورد. شعر: شعر كه در زبان بلوچي به آن شير مي‌گويند، عبارت از آوازي است كه مضمون متن آن را داستانهاي حماسي، عشقي، وقايع تاريخي و رويدادهاي اجتماعي، پند و اندرز و غيره تشكيل مي‌دهد. مشائير(شاعر) كسي است كه شير را با ساز و آواز اجرا مي‌كند. به شاعر پهلوان نيز مي‌گويند.پهلوان تركيبي است از دو كلمه پهلو و وان،پهلو كه مشتق از ريشه زبان پهلوي است، معناي شجاع، دلاور و توانا را دارا است و وان به معناي خواننده است. وانگ به بلوچي همان معناي خواندن در فارسي را مي‌دهد. بنابراين پهلوان عبارت است از خواننده يا ارايه كننده شجاعتها و دلاوري‌ها. از جمله سروده هاي حماسي مي‌توان به مير قنبر، چاكر و گوهرام اشاره كرد. اين سروده به حكايتي مي‌پردازد كه حدود 5/4 قرن پيش در دوران حكومت همايون شاه، دومين پادشاه سلسله گوركانيان هند و حكومت شاه طهماسب اول در ايران روي داده است. پادشاه ايران سعي در بازگرداندن تاج و تخت از دست رفته سلطان هندي را دارد؛ اما محور روايت بر اساس زندگي و ماجراهاي بيوه‌زن دامدار و ثروتمندي به نام گوهر مي‌باشد كه با رد تقاضاي ازدواج مير گوهرام خان، يكي از حكام منطقه، و يك سلسله ماجراهايي كه پيش مي‌آيد، منجر به درگيري‌هاي دو طايفه رند و لاشاري به مدت سي سال مي‌گردد. بدين ترتيب شعر چاكر و گوهرام از دو قسمت تشكيل مي‌شود و هر يك از اين قسمتها پيروزي يكي از اين دو طايفه و شكست ديگري را توصيف مي‌كند. جنيدخان و دادشاه نيز از جمله شعرهاي تاريخي بلوچ به شمار مي‌آيند. در بسياري روايت‌هاي تاريخي قوم بلوچ، قهرمانان در مبارزات خود، بيش از آنكه اهدافي نظير راهزني(در بعد منفي مبارزه) يا گرايشهاي ملي(در بعد مثبت مبارزه) داشته باشند، هدف نهايي خود را به احقاق حق متمركز نموده‌اند. در مواردي نيز كه مبارزات به درگيري‌هايي با بيگانگان انجاميده است، انگيزه‌هاي اصلي متاثر از عوامل قومي و قبيله‌اي است تا احساسات ملي گرايانه.در متن اشعار نيز مضامين و باورهاي قومي جلوه‌گر هستند. رويدادهاي اجتماعي در شعر بلوچ نيز به وقايعي اشاره دارد كه در سال هاي گذشته اتفاق افتاده است، مانند كشته شدن ميرپسندخان يا مرادخان كه حدود سي سال پيش رخ داده است. گواتي نيز مربوط به مراسمي مي شود كه به قصد رفع بيماري هاي روحي و اختلافات رواني يا بنا به اعتقاد افراد محلي، در جهت شفاي شخص جن زده و خارج ساختن روح پليد از جسم بيمار صورت مي پذيرد. معني تحت اللفظي گواتي باد است.همچنين به بيماري اطلاق مي شود كه گوات در جسم او حلول كرده باشد. رقص يا تحركات يكنواخت جسماني در مراسم گواتي، شبيه به سماع خانقاهي دراويش مي باشد. مراسم گواتي استفاده از سازها متنااسب با ميزان پيشرفت بيماري است: ساز (بازي ساز): ساز به بيماري تعلق مي گيرد كه خفيف ترين درجه گواتي را دارا است. در ساز فقط يك نوازنده قيچك شركت دارد. در اين مراسم زن هاي شركت كننده با آواز نوازنده قيچك را همراهي مي كنند. گواتي با اداي كلمات به فارسي، بلوچي، عربي، سواحيلي (زبان رسمي تانزانيا و كنيا و مجمع الجزاير كومور و بسياري از كشورهاي ساحلي شمال و جنوب شرقي قاره آفريقا) و هندي سعي مي كند بيمار را به وجد آورد. كُپار (بازي كُپار): هر گاه بيماار مرحله شديدتري از درجات گواتي را دارا باشد، براي او كُپار تجويز مي شود. در كپار علاوه بر قيچك، دهل نيز شركت دارد. پس از پايان بازي كپار قهوه، ذرت برشته و حلوا بين شركت كنندگان تقسيم مي شود.ژ ولاگ (بازي ولاگ): به اين بازي هونله نيز مي گويند. چنانچه در بازي نهايي بيمار بهبود نيابد، مرگ او حتمي است و بنابر استطاعت بيمار لازم است مرغ، گوسفند، شتر و گاو قرباني و از شركت كنندگان در مراسم پذيرايي شود. متن آوازهاي گواتي در درجه اول مدح لعل شهباز (از بزرگان متصوفه، اهل مرند آذربايجان كه به ايالت سند مهاجرت نمود) و عبدالقادر گيلاني است. علاوه بر اين الله هو، رسول الله، الله من پيكرون نيز ذكر گرفته مي شود. در موسيقي بلوچ آوازهايي مانند نازينك در مراسم عروسي، هالو و شپتاكي در مراسم زايمان و تبريك تولد كودك كاربرد دارند. آوااز نعْت نيز كه حاوي مدح و ثناي حضرت محمد (ص)، آل او و بزرگان اسلام است، مورد استفاده قرار مي گيرد. (مسعوديه،1364 ،24-9 ) برخي نجواها موزون كه از فريادهاي ديرينه محبوس در گلوي بلوچ و نيز اقليم بري و خشك منطقه سرچشمه مي گيرد، از ساز قيچك، آهنگ محزون و دلنشيني تجلي فرافكنانه پيدا مي كند. هويت بياني در موسيقي بلوچ: به طور كلي با توجه به بررسي ساختاري آوازها، سروده هاي آيني و ترانه هاي قوم بلوچ، مي توان به اين نتيجه دست يافت كه موسيقي قوم بلوچ داراي هويتي ملوديك مي باشد. چنان كه پرفسور مسعوديه نيز در بررسي موسيقي بلوچستان به وجود نمونه اي از «مُد پنتاتونيك» در برخي ترانه ها اشاره نموده است. (مسعوديه، 1364، 35)همچنين براساس برسيها و آوانيسي‌هاي به عمل آمده و با توجه به ساختار توالي اصوات و بافت ملودي‌ها،بخشي از آوازها در اين موسيقي بر خلاف رديف موسيقي بر خلاف رديف موسيقي سنتي و موسيقي ساير مناطق ايران، فاقد فواصل كم و زياد است ويژگي ريتم و ملودي در ترانه‌هاي قوم بلوچ: ملودي ترانه‌ها داراي ويژگي‌هاي مشتركي با موسيقي ساير نواحي ايران هستند. از جمله اينكه در بسياري از ترانه‌ها، روند ملودي تابع هجا‌هاي كلام است. همچنين وجود ترجيع‌بندهايي كه در قالب فرم خاص ترانه‌ها تكرار مي‌گردند. از نظر ضرباهنگ ‌ها نيز بخشي كه به صورت آوازي اجرا مي‌گردند،داراي متر آزاد هستند،ساير ترانه‌ها در ريتم‌هاي متداول4/2 و8/6 اجرا مي‌شوند.(شرح ويژگيهاي تخصصي موسيقي بلوچ در بخش سوم مجموعه حاضر ارايه مي‌گردد.) سازهاي رايج در قوم بلوچ: عمده ترين سازها‌ي رايج در موسيقي بلوچستان عبارت‌اند از :سرود(قيچك)،رباب،تنبورك،نل،دونلي ودونليودهلك. الفــ-سرود(قيچك): سرود از جمله اصلي ترين سازها‌ي سنتي موسيقي بلوچ به شمار مي‌آيد.اين ساز زهي آرشه‌اي كاسه‌اي به بزرگي كاسه‌بار و دسته‌اي كوتاه دارد. سرود معمولا دوازده سيم دارد.به آرشه سرود كمانگ مي گويندو موهاي آن از دم اسب است.سرود و كمانگ از چوب پرپنگ ساخته مي‌شوند. هنگام نوازندگي كاسه سرود بر روي زانوي چپ(در حالت نشسته)و به طور عمود قرار مي‌گيرد. ب-رباب:رباب يا هجده تار نيز از مشهورترين سازهاي موسيقي بلوچ است كه در مناطق مركزي و جنوبي بلوچستان رواح دارد. رباب داراي دسته‌اي كوتاه و سه پرده ثابت است. اين ساز چهار سيم ملودي و چهارده سيم اليكوت دارد(كه معمولا نواخته نمي‌شوند).رباب به وسيله مضراب نواخته مي‌شود. پ-تنبورك:سازي زهي زخخمه‌اي،فاقد پرده،داراي كاسه‌اي بزرگ و سه سيم است كه به آن سه تار مي‌گويند. تنبورك به وسيله پنجه نواخته مي‌شود. نوازنده اين ساز را تنبورگي يا چنگي مي‌خوانند. ت-نل:نل به زبان بلوچي به معني ني است. هر دو طرف لوله نل باز و داراي چهار سوراخ صوتي در روي لوله مي‌باشد. نوازنده نل را نلي مي‌نامند. ث-دو نلي:دو نلي عبارت از دو نل مساوي و جدا از هم است كه هر يك نمادي از نل مذكر و نل مونث مي‌باشند. نل مذكر يازده سوراخ و نل مونث هشت سوراخ صوتي دارد. نل مذكر مظيفه اجراي ملودي و نل مونث نقش واخوان را بر عهده دارد. ج-دهلك: سازي كوبه‌اي به شكل استوانه از جنس چوب كه دهانه يك طرف آن بزرگتر از طرف ديگر مي‌باشد. در دو طرف استوانه پوست كشيده شده است كه توسط ريسمان‌هايي به طور ضربدر يامثلثي به يكديگر متصل شده اندو به وسيله آنها مي‌توان ساز را كوك كرد. هنگام نوازندگي ساز بر روي زمين قرار مي‌گيردو دست راست به دهانه بزرگتدو دست چپ به دهانه كوچكتر مي‌كوبد خواستگاه ملي بلوچستان بلوچ يكي از اصيل ترين اقوام ايراني كه در طول تاريخ اصالت خود را حفظ كرده سعي در شناساندن هويت نژادي خود به نسل هاي بعدي مردم بلوچ بوده است. اكنون بلوچها اين حق را دارند كه به زبان مادري خويش تحصيل كنند و شهرهاي بلوچستان استقلال داشته باشند و در اختيار داشتن مرزهاي خويش براي تجارت و كسب و كار و بپا داشتن هويت مردم بلوچ به عنوان يك امر دموكراسي لازم و ضروري است چرا كه همه اقوام و نژادها در دنيا داراي خواستگاه و هويت ملي هستند. بلوچها كه داراي اداب و رسوم خاصي مختص به خود هستند نبايد باگذشت زمان از ياد فرزندان ملت بلوچ برود چراكه ان زمان از بلوچ فقط اسمي باقي خواهد ماندو اين امرزماني به تحقق مي پيوندد كه بلوچها در ايران داراي استقلال و ازادي عمل در تحصيل به زبان مادري و در اختيار داشتن مرزها و نداشتن محدوديت در شهرهاي بلوچستان باشند. اراضي و مناطقي كه بلوچ ها در ايران ساكن هستند در استان هاي:سيستان و بلوچستان_استان خراسان جنوبي_استان گلستان _استان هرمزگان مي باشد اكثر اين مناطق هم فقدان امكانات و نداشتن استقلال است. گذري بر تاريخ تاريخ نشان داده است كه در بستر حوادثي كه طي ان رخ مي دهد باعث دگرگوني در ملل و اقوام مختلف مي شود , وبلوچستان از اين قاعده مستثني نيست. استان سيستان و بلوچستان كه هم اكنون در ايران به عنوان ناحيه محروم قلمداد مي شود روزگاري با نام بلوچستان با 26 شهر در ايران خود نمايي مي كرد كه بوسيله تركهاي قاجار 25 شهر ان به پاكستان داده شد و در واقع تجزيه بلوچستان بوسيله تركها انجام گرفت و در طول تاريخ همواره ملت بلوچ مورد ستم قرار گرفته و هست. جنايات مغولها: يكي از بدترين دوران تاريخي براي بلوچستان بود چرا كه تركهاي مغولي كه بسيار وحشي بودند بدون رحم به قتل وعام مردم بلوچ زدند بطوريكه در تاريخ اورده اند چنگيز به سختي بعد از يك ماه نبرد توانست بر ان چيره شودو بعد از تسلط بر انجا به كشتار بلوچها زد كه اين خود نشاندهنده مظلوميت بلوچ است. ظلم هاي تركهاي قاجار و تجزيه خاك بلوچستان: بلوچها متحمل ظلم و ستمهاي متعددي شده اند اما قساوت و جنايات تركان قاجار بر عليه مردم بيدفاع و بيگناه بلوچ خود داستاني بس دردناك، رنج آور، غم انگيز و نفرت انگيز است. لشكريان تركان قاجاريه بعد از قتل عام هزاران بلوچ، حدود سي هزار مرد اسير بلوچ را به طريق وحشيانه اي سر بريدند و كشتند. ناصرالدين شاه قاجار و ضعف در محافظت از مرزهاي جنوب شرقي: در دوران ننگين بار اين شخص نه تنها مرزهاي جنوب شرقي بلكه مرزهاي غرب كشور از ايران جدا شد و لكه ننگي بر تركهاي قاجار بجا ماند و بلوچستان عزيز با 25 شهر از خاك ايران جداشد. تجزيه بلوچستان: ايالت بلوچستان پاكستان كه 25 شهر در اين كشور است با ضعف قاجار و ناتواني در برابر انگليس تجزيه و بعد از روي كار امدن كشور پاكستان جزئي از خاك اين كشور شد. و اين پايان غم اگيز و درد ناكي بود كه تركها براي مردم بلوچستان رقم زدند. ایران و جایگاه بلوچستان ایران به معنی سرزمین اریایی است واقوام زیادی در این سرزمین زندگی می کنند وبلوچستان به عنان یکی از ساتراپی های هخامنشیان دارای قدمت طولانی است که اکنون به مختصری از این فرهنگ می پردازم.: کتیبه داریوش هخامنشی و بلوچستان: نام بلوچستان در كتيبه هاي ميخي داريوش بر بيستون و تخت جمشيد "مكا" يا "مكران" ضبط شده و از آن به عنوان استان چهاردهم امپراطوري هخامنشي نام برده شده است (سده ششم پيش از ميلاد مسيح). يونانيان باستان در مورد بلوچهاي مكران (بلوچستان ) مطالب بسيار زيادي نوشته اند. اهورامزدا و بلوچستان: به خواست اهورامزدا این است شهرهایی که من جدا از پارس متعلق به ایران کردم . بر آنان حکمرانی کردم .آنچه از طرف من به آنان گفته شد آنرا کردند . قانون من است که آنان را نگه داشت : ماد - خوزستان - پارت - هرات - بلخ - سغد - خوارزم - زرنگ - رخج - ث ت گوش - گندار - هند - سکائیهای هوم نوش - سکائیهای تیز خود - بابل - آشور - عربستان - مصر - ارمنستان - کپد و کیه - سارد - یونان - سکائیهای ماورای دریا - سکودر - یونانیهای سپر روی سر - لیبیها - حبشیها - اهالی مکا - کارائیها اهالی بلوچستان به یونانی گدروزیا در کتیبه های داریوش هخامنشی مکا یا مکران پس منظور از اهالی مکا همان ساکنین بلوچستان است. شاهنامه و بلوچستان: فردوسی شاعرحماسه سرای ایران همواره اقوام اریایی را مورد ستایش قرار می داد در واقع شاهنامه جایگاه و تمدن هر قومیت را به خوبی مشخص می کند: اولین بار در داستان سیاوش هنگامی که وی در کار جمع آوری لشکر برای جنگ با افراسیاب است از بلوچ ها یاد می شود : هم از پهلوی پارس و کوچ و بلوچ ز گیلان جنگی و دشت سروچ در داستان کیخسرو هنگامی که پسرش قصد لشکرکشی بر ضد افراسیاب را دارد باز نام بلوچ در نامه ملی ایران ذکر شده است در این صفحه زیبای شاهنامه که فردوسی یک یک بزرگان سپاه ایران را بر می شمارد و از لشکر زیر نظر هریک سخن می گوید به پهلوانی به نام اشکش می رسد که بازور و دل بود و با عقل و هوش . در برهان قاطع آمده است که اشکش موسس سلسله اشکانیست . سپاه اشکش متشکل از قوم کوچ و بلوچ بوده است فردوسی در این باره می گوید : سپاهش زگردان کوچ و بلوچ سگالیده جنگ و بر آورده خوچ تلاش انوشیروان برای حمله به بلوچ ها نزدیکانش او را از این کار منع کرده و شکست اردشیر ساسانی (226م – 241 م ) در پیکار با بلوچ ها را به وی یاد آور شدند : ز کار بلوچ ارجمند اردشیر بکوشید با کاردانان پیر * نبد سودمند به افسون و رنگ نه از بند و ز رنج و پیکار و جنگ . خسرو انوشیروان از این سخنان خشمگین شد و با لشکری انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادی داد که همه زن و مرد و کودک و پیر بلوچ ها را از لب تیغ بگزرانید : که از کوچکه هرکه یابیید خرد وگر تیغ دارند مردان گرد * وگر انجمن باشد از اندکی نباید که یابد رهایی یکی . فردوسی قتل عام فجیع و وحشیانه انوشیروان را چنین به تصویر می کشد : از ایشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگی و کودک نماند * سراسر به شمشیر بگذاشتند ستم کردن و رنج برداشتند* ببود ایمن از رنج شاه جهان بلوچی نماند آشکار و نهان گویش مردم بلوچستان: مهمترین گویش جنوب شرقی ایران گویش بلوچی است که آن را از جهت هیات قدیمی بسیاری از لغات باید از لهجه های مهم ایرانی شمرد. گویش بلوچی با زبان و تلفظ پهلوی اشکانی و پهلوی اوایل ساسانی نزدیک است. زبان بلوچی از نظر زبان‌شناسی و نیز شناختن ریشه‌ی بسیاری از واژه‌ها و سابقه‌ی برخی اصطلاح‌های رایج در زبان‌فارسی، از منابع مهم به‌شمار می‌رود و می‌توان آن را به دو بخش زیر تقسیم کرد: 1- بلوچی شمالی یا سرحدی: این گویش در نواحی زاهدان، خاش و سیستان متداول است. 2- بلوچی جنوبی: در ایرانشهر، سراوان،سرباز و چابهار - جاسک بدان سخن گفته می‌شود که با وجود تفاوت در بیش‌تر واژگان، برای افراد هر دو دسته قابل تشخیص است نژاد مردم بلوچ: پژوهش‌گران بر این باورند که آریایی‌ها در روزگاری بسیار کهن در دشت پامیر، آسیای میانه، ارمنستان، ارتفاعات کارپات، ساحل‌های رود دانوب پایین، آلمان، اسکاندیناوی و به‌بیان دیگر در شمال اروپا و آسیا زندگی می‌کرده‌اند. بعدها یعنی حدود 4000سال پیش از میلاد، در اثر زیادشدن جمعیت و یا برخی علت‌های دیگر، از این سرزمین‌ها به‌مهاجرت پرداخته و هر دسته از آنان به‌جانبی رهسپار شده و در آن اقامت گزیدند. گروهی از این قبیله‌ها از راه خوارزم به‌سوی بلخ و پیرامون آن سرازیر شده و در حدود شرقی و شمال‌شرقی ایران کنونی ساکن گردید. بعدها همین گروه به‌سوی غرب پیش آمد و به‌شعب و قبایل گوناگون بخش شدند. شاهان هخامنشی، بخش اعظم این سرزمین‌ها و اقوامی را که در آن زندگی می‌کرده‌اند به زیر فرمان خود درآوردند. در برخی از کتیبه‌های داریوش از جمله کتیبه‌ی بیستون که در آغاز سال 520 پیش از زایش یه‌فرمان وی در صخره‌ای از کوه بیستون کنده شده از ایالت‌های 23گانه‌ی هخامنشی از جمله ماکا(بلوچستان )نام برده شده است بی‌تردید قوم سخت‌کوش بلوچ نیز از همین اقوام آریایی جدا شده و پس از گذشتن از بخش‌های شمالی به‌ناحیه‌ی جنوب آمده است. در این مورد نزدیکی زبان بلوچی به زبان باستانی اقوام مادی، موید این نظر است. با توجه به بررسی و اندازه‌گیری‌های انجام شده توسط دانشمندان نژادشناس از درازای بدن همه‌ی طوایف و قبایل از جمله مردم بلوچستان، آشکار شده است که مشخصات نژادی بلوچ‌ها و آریاییان کاملاً شبیه و یکسان بوده و درنتیجه قوم بلوچ، ایرانی نژاد و همانند کُرد، لُر ، فارس، آذری، تاجیک و... شعبه‌ای از نژاد آریایی ایران می‌باشند. تاثیرگذاری فرهنگ بلوچستان بر دیگر ملل دنیا: به دلیل همجوار بودن بلوچستان با کشورهای پاکستان و هند و افغانستان و اینکه بخش اعظم پاکستان و. افغانستان در روزگار قدیم متعلق به بلوچستان بوده است فرهنگ و اداب و رسوم بلوچستان تاثیر زیادی بر این سه کشور و کشورهای دیگر گذاشته است. از همان زمان که اشرف افغان قصد گریختن به افغانستان داشت و بدست یکی از سرداران بلوچ در کوههای تفتان کشته شد سپس نادر شاه حکومت را بدست گرفت و برای حمله به هند از بلوچها کمک طلبید و سپاه عظیمی از بلوچها و سواران بلوچ تشکیل داد که منجر به فتح هند گشت و همین موجب تاثیر فرهنگ بلوچستان بر هند بود.در گویشهای هندی و افغانی از واگان بلوچی و ترکیبهای وصفی بلوچی استفاده می شود و فرهنگ هند و پاکستان نزدیک به فرهنگ بلوچستان است. پرچم بلوچستان: ایالت بلوچستان پاکستان که منطقه خودمختاری در کشور پاکستان است دارای پرچی متعلق به بلوچستان است: گدروزیا مکانی که بیش از پنج هزار سال قدمت دارد.گدروزی (به یونانی: گدروزيا)، نامى كه یونانیان به بلوچستان می‌داده‌اند. هرودت تاریخ‌دان یونانی گدروزی را یکی از ساتراپی‌های هخامنشیان برشمرده است. بلوچ مردم بلوچ یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند، که یکی از زبان‌های شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند. جمعیت مردم بلوچ در حدود ۱۵ میلیون تن براورد شده‌است. که به طور تخمینی ۸ میلیون تن در پاکستان، ۹۰۰ هزار تن در ایران، ۲۰۰ هزار تن در افغانستان، ۴۱۰ هزار تن در عمان، ۲۲۰ هزار تن در امارات، و سایر آنان در دیگر کشورها زندگی می‌کنند. نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم (۹۸۲م/۳۷۲ق) و نیز در مقدسی (حدود ۹۸۵/م/۳۷۵ق) با نام بلوص است.^ در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده‌است. در کتابهای جغرافیائی از این ملت (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد می‌شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این ملت بلوچ به کناره‌های دریای عمان رسیده و در همانجا اقامت کردند. بلوچ اصیل ترین قوم اریایی است که با تسلط بر هند و پاکستان و افغانستان بر فرهنگ این سه کشور تاثیر عظیمی داشته که اکنون هر سه کشور از لباس بلوها تبعیت می کنند و تنها نحوه دوخت لباسهای این سه کشور با لباس محلی بلوچ تفاوت دارد.

منبع:تاریخ بلوچستان